، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین مادربزرگ

وباز هم تنهایی مادربزرگ

درقبل گفتم که بدلیل رسیدگی نکردن عروسم به بچه ها (سوختن دست امیرحسین وصبا و ریختن موهای صبا بدلیل کمبود ویتامین ) و با هماهنگی خانواده عروسم به خانه ما نقل ومکان کردند . علیرغم میل باطنی من همسرم اصرار داشت که یکجا غذ ا درست کنیم وباصطلاح یه اجاق روشن کنیم که این وضعیت برای من و عروسم خیلی سخت بود ولی برای بچه ها خیلی خوب بود چون خیلی زود بچه ها سروحال شدند امیرحسین کاملن حرف زدن رو یاد گرفت ولی صبا پس از سه سال معالجه و داروخوردن مرتب .کمبو د ویتامینش جبران شد و بحالت عادی برگشت ولی هنوز هم اگر هر سه ماه یکبار یه شربت ویتامین و زینک و دی نخوره کمرنگ و رو میشه وموهاش کم پشت میشه .(نمیدونم اینو گفتم یانه ؟روز اثاث کشی پسرم تو کمد بچه ها یه پک...
14 ارديبهشت 1396

تنهایی مادربزرگ

سلام نمیدونم شروع کنم یانه خیلی باخودم در جدال بودم فکر میکنم این جدال دوسال طول کشید .ولی مینویسم همه چیز رامینویسم تا در آینده این بچه باشند که مابزرگتر هارا قضاوت کنند.  آخرین باریکه نوشتم اردیبهشت ماه 93 بود که اتفاقات زیادی برای زندگی ما افتاد و سرنوشت بچه ها کاملن عوض شد .درمهرماه سال 93 امیر حسین و صبا به مهد کودک رفتند . امیرحسین رو به ‍یشنهاد ‍‍‍‍‍‍‍دکتربه مهد کودک فرستادیم که بد نبود ماانتظار زیادی نداشتیم ولی امیرحسین هم تلاش زیادی نمیکرد ولی همچنان برای گفتار درمانی هفته ای یکبار میبردم و شربت نوترو‍یل و ک‍سول جینکوسان و قرص ویتامین ب 1 همچنان مصرف میکرد چون آخرین بار دکتر گفت همه چ...
14 ارديبهشت 1396
1